🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁵


از اتاق اومد بیرون و رفت سمت امیر....
اسلحه رو گرفت به سمت امیر و گفت:(( من خیلی کینه ای هستم!

#امیر
گفت:(( خب میخوای منو بکشی؟!
ولی من خون آشام هستم نمیمیرمـ!


گفت:(( فکر کردی نمیدونم چه موجود پستی هستی؟!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( کافیه!
بیا بشین!


اسلحه رو از سمت امیر برداشت و رفت نشست کنار پدرش و گفت:(( بفرمائین!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( تو از این به بعد با امیر کار میکنی هر وقت هم بخوای دوباره میتونی مستقل کار کنی ولی تو این مدت نباید به امیر حرف بزنی!
فهمیدی؟


گفت:(( باشه فهمیدمـ!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( یه چیز دیگه!


گفت:(( بفرمائین!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( تو تویِ عمارت امیر میمونی چون نمیخوام باز گم و گور شی!


گفت:(( باشه!
دیگه؟!

#پدر_ا.ت_
گفت:(( سلامتیت!
امیر تو هم زیادی نزدیکش نمیشی!
حالیته که چی میگم؟!

#امیر
گفت:(( آره بابا:/
پاشو بریم ا.ت
تا دقایقی دیگه این پدرت منو تیر بارون میکنه با حرفاش!

امیر دست ا.ت رو میگیره و بلندش میکنه.....


گفت:(( ولم کن خودم پا دارم مگه من بچه ام که دستمو گرفتی!
اینقدر هم به من دستور نده!

#امیر
گفت:(( هر جور دلم بخواد باهات رفتار میکنمـ!

بعد محکم تر دست ا.ت رو گرفت و دیگه رفتن!..

رسیدن به عمارت امیر.....

#امیر
گفت:(( تو شب ها پیش من میخوابی!
از صبح تا غروب ساعت ۶ آزادی!
هر جا خواستی برو ولی اگه از ساعت ۶ بگذره هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!


گفت:(( هعی باشه ولی شب نیا سمتم حوصله تو ندارمـ!
ساعت ۶
چه خبره؟!

#امیر
گفت:(( همین که گفتمـ!..
در ضمن باید به من بگی کجا ها میری!..


گفت:(( جایِ خاصی نمیرم!
عمارت هایی که مال من هستن!
اتاق بازی با مرگ هم میرم!
دوست هم ندارم!
آدم هم بخوام میکشم!

کار دیگه ای فکر نکنم باشه که.....

#امیر
دستت رو گرفت و خیلی محکم پرتت کرد رو مبل و گفت:(( تو همین جوری لجبازیت رو کنار نمیزاری!
بهت بگم که فکر فرار رو از سرت بیرون کن!
چون همونطور که میدونی غیر ممکنه!
حالا بر فرض محال هم تونستی فرار کنی ولی میدونی که گیرت میارمـ!


گفت:(( باشه بابا (ارواح عمت😕)
جایی نمیرم حالا چرا مثل وحشی ها رفتار میکنی!
کمرم شکست لعنتی!..

#امیر
دستت رو گرفت و هُل ت داد تو بغلش و گفت:(( ببخشید عشقمـ!


خودتو ازش جدا کردی و گفتی:(( باشه بخشیدمـ!
تو ام باید بگی چیکار میکنی!

#امیر
گفت:(( باشه میگم!
اتاق بازی با مرگ میرمـ!
آدم هم میکشم!
عمارت های مختلف هم میرمـ!
و چیزای دیگه هم خودت میدونی....
آها راستی کاوه هم با کتایون بعضی اوقات میان اینجا!
بهم یه بار دیگه اعتماد کن قول میدم کاری کنم باور کنی دوست دارم یا نه!


گفت:(( بهت اعتماد میکنم ولی هیچ وقت نزدیک یه دختر بخاطر اینکه لمس ش کنی نشو!
اگه ببینم شدی بدون هیچ وقت نمیبخشمت!

#امیر
گفت:(( قبوله....
دست ا.ت رو محکم میگیره و ا.ت رو میبره تو اتاقش و...
دیدگاه ها (۱)

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁶

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁷

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ⁴

🎇تنفر تبدیل به عشق🎇پارتـ³

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

سناریو تی اکس تی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط